گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

گر شد سر ما خاک ره دوست چه باک است

ای خاک بر آنسر که درین راه نه خاک است

از بسکه بناخن همه دم سینه خراشم

هم خرقه و هم سینه و هم دل همه چاک است

در اشک چو طوفان من افلاک فرورفت

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode