گنجور

سعدی » گلستان » دیباچه

 

مزن تا توانی به گفتار، دم

نکو گوی، گر دیر گویی چه غم

هر که گردن به دعوِی افرازد

خویشتن را به گردن اندازد

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳

 

آن ترک که با ما قدم از صدق و صفا زد

یاغی شد و بر یُرت گهِ عهد و وفا زد

اوّل به وفا گرم تر از برق درآمد

آخر به جفا صاعقه در خرمنِ ما زد

بُل غاغ شد از لشکرِ غم ملکِ وجودم

[...]

حکیم نزاری
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳

 

بانگی به حریفان فرو رفته صبا زد

گلبن ز نو آراسته شد، مرغ نوا زد

دل شور برآورد ز آسوده مزاجان

زاشفته صفیری که در آن زلف دوتا زد

در مهد گران خواب عدم بود دو عالم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode