رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶
بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم
اندوه درم و غم دینار نداریم
جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم
وین عمر فنا را بره غزو گزاریم
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
بی عارض گلرنگ تو ما خسته خاریم
نا خورده می وصل تو در رنج خماریم
زان زلف پژولیده و ناخفته دو چشمت
چون چشم تو و زلف تو بیخواب و قراریم
گفتی ببر از جانت اگر جوئی وصلم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹
ما مست می لعل روان پرور یاریم
سودا زده ی زلف پریشان نگاریم
بر لعل لبش دست نداریم ولیکن
تا سر بود از دامن او دست نداریم
گر بی بصران شیفته ی نقش و نگارند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم
چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم
باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم
جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۶
گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم
مائیم و همین کار و دگر کار نداریم
بر دیده نگاریم شب و روز خیالش
خوش نقش خیالی است که بر دیده نگاریم
در دامن او دست زدیم از سر مستی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۰
گر دست دهد دامن دلبر نگذاریم
سر در قدمش باخته جان را بسپاریم
خیزید که تا گرد خرابات برآئیم
باشد که دمی جام شرابی به کف آریم
گر یک نفسی فوت شود بی می و ساقی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۱
خیزید که تا جام شرابی به کف آریم
این یک دو نفس عمر به ضایع نگذاریم
یک دم که ز ما فوت شود بی می و معشوق
شک نیست که آن دم ز خیالش نگذاریم
هر جام پر از می که بیابیم بنوشیم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰
عمریست که سودای سر زلف تو داریم
دیریست که از نرگس مستت بخماریم
ما آب روانیم و تو دریای حیاتی
جویای توایم، از همه رو رو بتو داریم
چون رو بتو داریم، ز ما روی مگردان
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
ما خانه خرابان سر زلف نگاریم
کاری به خرابات و مناجات نداریم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۴
برکاغذ آتش زده هر چند سواریم
فرصت شمران قدم آبله داریم
چون شمع تلاش همه زین بزم رهایی است
گل میدمد آن خار که از پا به در آریم
دل مغتنم فرصت اقبال حضوریست
[...]
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
دی مغبچهای گفت که ما مظهر یاریم
سر تا به قدم آینه روی نگاریم
ما نقطه پرگار وجودیم ولیکن
گاهی به میان اندر و گاهی به کناریم
ما سر انالحق به جهان فاش نمودیم
[...]