گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

شب دلشدگان دیده بیدار نبندند

الا که به خون چشم گهربار نبندند

چون من ز دل خویش شوم سوخته، زنهار

این تهمت بیهوده دران یار نبندند

من عاشق و مستم، ره زهدم منمایید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode