×
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۹
عالم چو مثالی است که در آب نماید
یا نقش خیالی است که در خواب نماید
یا ظل وجودی است که موجود به جود است
همسایه در این سایه به اصحاب نماید
هر ذره ز خورشید جمالش که نموده
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
زلف تو سراسر شکن و تاب نماید
لعل تو لبالب شکر ناب نماید
چشم تو محالست که بر حال من افتد
بختم مگر این واقعه در خواب نماید
طراری آن طره ز رخسار تو پیداست
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
زلف و رخ تو چون شب مهتاب نماید
خط بر رخ تو سبزه سیراب نماید
بر روی تو دلها همه شد زار و نگون سار
چون پرتوی قندیل که در آب نماید
گفتم که شبی چشم تو در خواب ببینم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
از مستی شب، زلف تو بیتاب نماید
از آتش می، لعل تو بیآب نماید
حسن تو ز آسیب نگاه هوسآلود
چون مجلس بر هم زده اسباب نماید
هر چشم زدن، آهوی ناخفته شب تو
[...]