×
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۲۴
از هستی خود اگر گهی دور شوی
بر لشگر بیخودی تو منصور شوی
ناظر نشوی اگر تو بر لشکر عشق
این بس باشد ترا که منظور شوی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۷۲
از سایهٔ عاشقان اگر دور شوی
بر تو زند آفتاب و رنجور شوی
پیش و پس عاشقان چو سایه میدر
تا چون مه و آفتاب پرنور شوی
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
از لذت عاشقی چومسرور شوی
در لشگر عاشقان چو منصور شوی
از ظلمت خود اگر دمی دور شوی
در نور شوی و عاقبت نور شوی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۲
گر طالب فیض آب انگور شوی
می نوش نه خمر کز صفا دور شوی
می یک دو دم است بعد از آن مست شراب
خمرست گهی که مست و مخمور شوی
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱
گر در شب تیره تابیم نور شوی
ور در دم مردن آییم سور شوی
از دیده من اگر ببینی رخ خویش
ترسم که به حسن خویش مغرور شوی