گنجور

عطار » مختارنامه » باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم » شمارهٔ ۱۵

 

یک دم دل محنت کشم آسوده نشد

تا خون دلم ز دیده پالوده نشد

سودای جهان، که هر زمان بیشترست،

ای بس که بپیمودم و پیموده نشد

عطار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

هر سر که بپای خم می سوده نشد

از دست غم زمانه آسوده نشد

هر دامن پاکی که به می شد رنگین

با آن همه آلودگی آلوده نشد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

یک دم دل من ز غصه آسوده نشد

وین عقده ناگشوده بگشوده نشد

این دامن پاک چاک چاکم هرگز

الا ز سرشک دیده آلوده نشد

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode