گنجور

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴

 

عشاق اگر دو کون پیش تو نهند

مفلس مانند و از خجالت نرهند

من عاشق دلسوخته جانی دارم

پیداست درین جهان به جانی چه دهند

سنایی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

تا با تو تویی ترا به خود ره ندهند

چون بی‌تو شدی زدیده بیرون ننهند.

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۴ - النوبة الثالثة

 

تا با تو تویی ترا بحق ره ندهند

چون بی‌تو شدی ز دیده بیرون ننهند

میبدی
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۱۵

 

قومی که به خاک مرگ سر بازنهند

تا حشر ز قال و قیل خود باز رهند

تا کی گوئی کسی خبر باز نداد

چون بیخبرند از چه خبر باز دهند

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۶۰ - و له ایضاً

 

قومی که بخواب مرگ سرباز نهند

تا حشر ز قال و قیل خود باز رهند

تا کی گوئی کسی خبر باز نداد

چون بیخبرند از چه خبر باز دهند

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۴۱

 

عشّاق دمی زقید هجران نرهند

تا کام به زیر گام خود در ننهند

گر عاشق مایی زسر خود برخیز

کانجا به گزاف جه به کس می ندهند

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰۴

 

تا تو بخودی ترا به خود ره ندهد

چون مست شدی ز دیده بیرون نجهند

چون پاک آئی ز هر دو عالم به یقین

آنگه بنشان نفرت انگشت نهند

مولانا
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

آنان که اساس کار بر خلق نهند

باید که جواب کس بتندی ندهند

خورشید که شمع عالم افروز بود

آن لحظه که گرمی کند از وی بجهند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف اول که تاج است و پیش بر است » برگ یازدهم دو تاج است

 

ای کز ستم غم تو دلها بر هند

زلفین تو دست صبر را تاب دهند

من سرنکشم ز خاکبوس در تو

گر مهر و مهم دو تاج بر فرق نهند

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode