گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۱

 

دیرست که جان خویشتن میسوزم

وز آتش جان، چو شمع، تن میسوزم

ای کاش، شد آمدم نبودی که مدام

تا آمدم از بیم شدن میسوزم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۷

 

پیوسته ز عشق جان و تن میسوزم

در درد فراق خویشتن میسوزم

من خام طمع به صد هزاران زاری

چون شمع میان پیرهن میسوزم

عطار
 
 
sunny dark_mode