گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

تا غایب شد بت از کنار شمنش

می خون گردد بتن ز غایت شدنش

گر مژده دهد کسی ز باز آمدنش

پر در بکنم کنار همچون دهنش

قطران تبریزی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

شاهنشه را که بخت بادا وطنش

شد نیک فراموش ز بنده حسنش

امروز منم بنده نیکو سخنش

ای رحمت شاه یاد ندهی ز منش

سید حسن غزنوی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

گل کیست به نزد عارض چون سمنش

گر لاف زند برون کنم از چمنش

گر پیش لبش غنچه دهن بگشاید

چون باد بیایم و بدرّم دهنش

جهان ملک خاتون
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

آن را که بود رگی ز غیرت به تنش

باید نبود به جز توکل سخنش

آن کس که زند حرف گدایی، بادا

چون نان گدا خشک، زبان در دهنش

قدسی مشهدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

در خانه و شهر و خلوت و انجمنش

می‌جویم و نیست در میان جز سخنش

هر جا سخنی است می‌دهم دل که مگر

پی از سخنی برم بسر دهنش

صفی علیشاه
 
 
sunny dark_mode