گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۲

 

صف زد حشم بهار پیرامن گل

ابر آمد و پر کرد ز در دامن گل

با این همه جان نماند اندر تن گل

گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل

انوری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای سنبل تو ریخته در دامن گل

وز مشک سیه بیخته پیرامن گل

خال سیه تو هیچ می دانی چیست

زنگی بچه ئی نشسته بر خرمن گل

خواجوی کرمانی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

تا کرد قبای ناز را بر تن گل

در پایش ریخت رنگ از دامن گل

آن موی میان بر آن سرین دانی چیست

موری است که گشته صاحب خرمن گل

سعیدا
 
 
sunny dark_mode