گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

گر با توام از تو جان دهم آدم را

از نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی تو شوم قوت آنم نبود

کز سینه به کام دل برآرم دم را

باباافضل کاشانی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

تا با توام، از تو جان دهم آدم را

وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود

کز سینه به کام خود برآرم دم را

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

زنهار دلا به خود مده ره غم را

مگزین به جهان صحبت نامحرم را

با تره و نانی چو قناعت کردی

چون تره مسنج سبلت عالم را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳

 

عاشق شب خلوت از پی پی گم را

بسیار بود که کژ نهد انجم را

زیرا که شب وصال زحمت باشد

از مردم دیده دیدهٔ مردم را

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

خرم به تو داشتم دل بی غم را

هجر تو حزین کرد دل خرم را

من تلخی عالم به تو خوش می کردم

با تلخی هجرت چکنم عالم را

مجد همگر
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

گر یافته‌ای حقیقت عالم را

پیوند به اوست خاتم و آدم را

کس را به خیال که سرگشته مکن

بنمای باد نیر از دو عالم را

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode