گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۱۸

 

تا حلقهٔ آن زلف مشوّش دیدم

دل را به میانه در کشاکش دیدم

تا روی چوآتش تودیدم از دور

دور از رویت به چشم آتش دیدم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۹

 

شمع آمد و گفت: حالتی خوش دیدم

خود را که سرافکنده و سرکش دیدم

از هر تر و خشک و دخل و خرجی که بود

خرجم همه اشک و دخل آتش دیدم

عطار
 
 
sunny dark_mode