×
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸
نتوان دل شاد را به غم فرسودن
وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن
می باید و معشوق و به کام آسودن
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۰
تا چند ز سودای جهان پیمودن
واندر بد و نیک جان و تن فرسودن
چون رزق نخواهدت ز رنج افزودن
بگزین ز جهان نشستن و آسودن
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲۸
ای ابن یمین چند ز می پیمودن
جانرا بغم بیخردی فرسودن
می رانه همین عیب که چون مست شوی
نتوان نفسی از هنرت آسودن
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰
زان زلف و ذقن چیست فلک پیمودن
با ناله و از اشک زمین فرسودن
این در پی آن باد به چنبر بستن
آن از غم این آب به هاون سودن