گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۹

 

باغیست چو نوبهار از رنگ خزان

عیشی که به عمرها توان گفت از آن

یاران همه انگشت زنان گرد رزان

من در غم تو نشسته انگشت‌گزان

انوری
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

خواهی به بهار گیر خواهی به خزان

کس نیست به جز چنار صباغ رزان

آری دستش به عادت رنگرزان

گه سبز و گهی زرد ازان ست ازان

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲۰

 

خوش نیست بهار گلشن دهر از آن

کین چهره سرخ میکند برگ رزان

گلزار جهان بین که ز بد مهری چرخ

در عین بهار نرگسش دیده خزان

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

می نوش که شد چمن زر افشان ز خزان

رخ چون گل آتشین کن از آب رزان

کز خاک بسی سرو و قد لاله عذار

آیند روان روند چون باد وزان

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode