گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۱۲

 

گر هر دو جهان فی المثل انگشتری است

وان کرده در انگشت یکی لشکری است

گر رحم نیایدت بر آنکس همه روز

میدان تو که آن علامت کافری است

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۵ - الطریقة

 

آن را که زخود نماند با خود اثری است

از خود زخودی و بیخودی بی خبری است

بر حلقهٔ خاص در شو ایرا که دری است

از حلقهٔ خود چه حلقه بیرون دری است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۲۶

 

زین گونه که در نهاد زیر و زبری است

اومید بهی نیست که بیم بتری است

دلتنگ به کار خویشتن درنگریست

تشویش نهاد او زکوته نظری است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۶

 

بی دیده اگر راه روی بی خبری است

تمکین مطلب ازو که او رهگذری است

قومی که مکرّمند از گفتهٔ حق

تشبیه به گاو و خر کنی عین خری است

اوحدالدین کرمانی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

گر آدم و گر فرشته گر دیو و پری است

حسن تو ز روی جمله در جلوه گری است

بیگانه و خویشند درین خانه یکی

هر کس که یکی دو بیند از کج نظری است

اهلی شیرازی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

بر خاوری از تیر وزحل چاکری است

مریخش بنده زهره اش مشتری است

بدراست بچرخ نثر ازان بی نقص است

شمس است به برج نظم از آن خاوری است

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode