×
عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۸۳
ای شمع! تویی علی الیقین دشمنِ تو
خود را کشتی خون تو در گردنِ تو
با آتش سوزنده گرفتی سرِخویش
تا چند زسرگرفتگی کردنِ تو
هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱
بگداختم از دست جفا کردن تو
اینست طریق بنده پروردن تو؟
گر من به گناه عاشقی کشته شوم
خون من بیگناه در گردن تو
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۴ - سیف الدّین باخرزی
تا کی بود این جور و جفا کردن تو
بیهوده دل خلایق آزردن تو
تیغی است به دست اهل دل خون آلود
گر در تو رسد خون تو در گردن تو
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۴ - سیف الدّین باخرزی
تا کی بود این جور و جفا کردن تو
بیهوده دل خلایق آزردن تو