گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲

 

ای دیده دل آیت بلا می‌خواند

هشدار که در خونت بسی گرداند

این بار گرش موافقت خواهی کرد

من بیزارم تو دانی و دل داند

انوری
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

هر شب که دلم به حیلها درماند

خواهد که به فال و قرعه حالی داند

صد قرعه سیمین سرشک از چشمم

بر قرعه زرین رخم گرداند

سید حسن غزنوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

لعل تو طریق مهربانی داند

هر شیوه که در لطف تو دانی داند

زلفین تو هم دلبر و هم دلداریست

هندو دزدی و پاسبانب داند

کمال‌الدین اسماعیل
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

گویند فلان سلطنتی می‌راند

بهمان بد و نیک ملک نیکو داند

بیهوده به ریش خویشتن می‌خندند

کاین کار کسی دگر همی‌گرداند

همام تبریزی
 
 
sunny dark_mode