×
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۵۲
گل از پی عمری به طلب میآید
از پردهٔ غنچه زین سبب میآید
گل نیست که آن غنچه نمود از پیکان
جان است که غنچه را به لب میآید
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۴
نه از دل کس بوی طرب میآید
نه رنگ شکرخنده ز لب میآید
وقتی ز عجب خنده گرم میآمد
امروز مرا خنده عجب میآید
رهی معیری » رباعیها » دیار شب
جانم به فغان چو مرغ شب میآید
وز داغ تو با ناله به لب میآید
آه دل ما از آن غبارآلود است
کاین قافله از دیار شب میآید