گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۵۷

 

دل در سر درد شد به درمان نرسید

جان در سر دل شد و به جانان نرسید

خوش خوش برسید عمرم ازگفت و شنود

وین قصّهٔ درد ما به پایان نرسید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۲۴

 

دردا که دلم به هیچ درمان نرسید

جانش به لب آمد و به جانان نرسید

در بی خبری عمر به پایان آمد

و افسانهٔ عشق او به پایان نرسید

عطار
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

بی درد دلی کسی به درمان نرسید

بی جذبه حق کسی به رحمان نرسید

روی تو که هست آینه صورت حق

بی معنی آن کسی به قرآن نرسید

نسیمی
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۸۷

 

دردا که اجل رسید و درمان نرسید

توفیق به غور شور بختان نرسید

مرگ آیت یأس خواند در شهر دلم

کفر آمده ساخت دیر، ایمان نرسید

عرفی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

تا در غم جانان، به لبم جان نرسید؛

آن درد که داشتم، به درمان نرسید

دردا که رسید با هزاران حسرت

جان بر لب و لب بر لب جانان نرسید!

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode