گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۵۸

 

شمع‌ آمد و گفت: میروم حیران من

گه کشته و گه مرده و گه گریان من

بخریدهام این فروختن از جان من

مینفروشم تا نکنم تاوان من

عطار
 
 
sunny dark_mode