گنجور

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲۴

 

دل او کاکح دیدار نداشت

بیدیده بماند ونور اسرار نداشت

تا آخر کار هرچه او میدانست

تا هرچه که دید ذرّهٔ کار نداشت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۲۷

 

دردا که دلی که در جهان کار نداشت

بگذشت و ز دین اندک و بسیار نداشت

صد شب ز برای نفس دشمن بنخفت

یک شب ز برای دوست بیدار نداشت

عطار
 
 
sunny dark_mode