گنجور

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت

یار آمد و می در قدح یاران ریخت

زلفش به تلطف آب عطاران برد

چشمش به کرشمه خون میخواران ریخت

ظهیر فاریابی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

آنشوخ که خون مهربان یاران ریخت

وز تیغ جفا خون وفاداران ریخت

از خون بحریست کوی او بسکه بخاک

خون دل افکار دل افکاران ریخت

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

خط تو که غم بجان غمخواران ریخت

آتش بدل سوخته یاران ریخت

آن ابر سیاهست که برگشته ما

اخگر همه جای قطره باران ریخت

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode