گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

یارم چو سخن گوید از لب شکر افشاند

چشمم ز فراق او هر شب گهرافشاند

گرباد نهد روزی در کوی توپا ایجان

بس خاک که از دستت بر فرق سرافشاند

عاشق چو ترا بیند در کیسه نبیند زر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند

در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند

لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد

کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند

شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب

[...]

خاقانی
 
 
sunny dark_mode