گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد

از نخوت و جباری بامات نمی افتد

آئی و رقیبانت آیند ز پیش و پس

آخر شبی این بازی تنهات نمی افتد

بر سر بنهی دستی تا جان من مسکین

[...]

اثیر اخسیکتی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

بنمای به من رویت، یارات نمی‌افتد

آری چه توان کردن؟ با مات نمی‌افتد

گیرم که نمی‌افتد با وصل منت رایی

با جور و جفا، باری، هم‌رات نمی‌افتد؟

می‌افتدت این یک دم کیی براین پر غم

[...]

عراقی
 
 
sunny dark_mode