گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

هر دل که ز خویشتن فنا گردد

شایستهٔ قرب پادشا گردد

هر گل که به رنگ دل نشد اینجا

اندر گل خویش مبتلا گردد

امروز چو دل نشد جدا از گل

[...]

عطار
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

کی باشد آن بت آشنا گردد

گردون بمراد کام ما گردد

خورشید سمای دل شود طالع

روشنگر مشرق سما گردد

مغز من اگر ببویم آن خط را

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode