گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳

 

آزردن ما زمانه خو دارد

مازار ازو گرت بیازارد

وز عقل یکی سپر کن ارخواهی

که‌ت دهر به تیغ خویش نگذارد

تعویذ وفا برون کن از گردن

[...]

ناصرخسرو
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷ - خوان از خون

 

خوان میفکند کنون مسلمانان

آن خواجه که سگ بر او شرف آرد

خوانی که ز خون آدمی باشد

افطار بدان کسی روا دارد؟

خود کس نرود و گر رود آنجا

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
sunny dark_mode