مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۳
ای صید رخ تو شیر و آهو
پنهان ز کجا شود چنان رو
چندانک توانیش تو میپوش
میبند نقاب توی بر تو
در روزن سینهها بتابید
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸
ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زآن چشم همیکنم به هر سو
صد چشمه ز چشم من گشاید
[...]
سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند
بربود جمالت ای مه نو
از ماه شب چهارده ضو
چون میگذری بگو به طاوس
گر جلوهکنان روی چنین رو
گر لاف زنی که من صبورم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۱
بردی دل من به چشم و ابرو
خون کرده ز دیده ایم در جو
بردیم جفا بسی ز دستت
ای مونس جان به قول بدگو
کردیم وفا به هرچه گفتیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۲
چشمی که ندیده نور آن رو
تاریک بود چو روی هندو
با ما بنشین خوشی درین بحر
ما را به کف آر و ما به ما جو
از جام حباب آب می نوش
[...]
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۳۴
تا تونشوی یگانهٔ او
هرگز نشود یگانه آن دو
باشی تو یگانهٔ دو عالم
آن دم که اثر نماند از تو
شمس مغربی » ترجیعات » شمارهٔ ۲
ای یار کهن حکایت نو
از مغربی ضعیف بشنو
خورشید چو گشت طالع انداخت
بر ظلمت کاینات پرتو
آن سایه که نام اوست عالم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - این نیز طریقه مجاز است
دل جستم ازان دو چشم جادو
دادند مرا نشان به ابرو
ابرو سوی خال کرد اشارت
یعنی که نشان دل ازو جو
من هیچ نشان نجسته آن خال
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در معنی عشق صادقان و صدق عاشقان
جز عشق مگوی هیچ و مشنو
حرفی که نه عشق ازان خمش شو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۷ - در ذکر بعضی رفتگان از دایره مال و سال و دعای بعضی مرکزنشینان نقطه حال
آن می که بود ز نور پرتو
تاریخ گشای کهنه و نو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - گرم شدن مجنون از سماع آوازه لیلی و آهنگ مقام او کردن و چون شکاریان سرگشته به پای خود روی به دام آوردن
آهو چشمی که گویی آهو
چشمش به نظاره دوخت در رو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - افسانه شب گذرانیدن مجنون و لیلی از جمال هم دور و از وصال یکدیگر مهجور
ور بنشستی سر به زانو
آورده در آن دو آینه رو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند
هر دم به جهان فکنده پرتو
از قامت او قیامتی نو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
کردم پی گندمت تک و دو
هیچم نفروختی بجز جو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رفتن مجنون به حج بعد از اجازت خواستن از لیلی
گاهی بودی به پویه اش رو
چون ناقه بسته پا به زانو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رفتن مجنون به حج بعد از اجازت خواستن از لیلی
از حلقه غم در آن تک و دو
می جست ز حلقه اش برون شو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی
لیلی و به این و آن سبک رو
مجنون و به آهوان تک و دو