نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران
طنزی کند و ندارد آزرم
چون چشمش نیست کی بود شرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران
او دزدد و من گدازم از شرم
دزدافشاری است این، نه آزرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی
آن راست خبر از آتش گرم
کاو دست دراو زند بیآزرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
چون طبع به اشتها شود گرم
گاورس درشت را کند نرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۳ - عتاب کردن مجنون با نوفل
مجنون چو شنید بوی آزرم
کرد از سر کین کمیت را گرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابنسلام
جادو سخنی که کردی از شرم
هنگام فریب سنگ را نرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابنسلام
روزی دو سه بر طریق آزرم
میکرد به رفق موم را نرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
کردی دل خود به دیگری گرم
وز دیدهٔ من نیامدت شرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
چون برخیزد طریق آزرم
گردد همه شرمناک بیشرم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۰ - آغاز سلسله جنبانیدن مجنون و لیلی
وان کرده نظر به روی این گرم
وافگنده ز دیده برقع شرم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۴ - توجه نمودن سید عامریان، سوی داروخانه دارالشفاء محنت و اندوه، تا طلب شربت وصال خسته کند، و تلخ کام بازگشتن
گر سینه به مهر او کنی گرم
دامادی او نباردت شرم!
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
بوسید سرش به رفق و آزرم
خارید برش به ناخن نرم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۴ - گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن
اکنون چه کنم حجاب آزرم
کافتاد ز چهره برقع شرم
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۹
گر کام خود از لبت بگیرم
چون خضر به سالها نمیرم
زآن دم که تو آمدی به خاطر
فکر همه رفت از ضمیرم
دارم ز غم تو بر دل ریش
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۱ - ملاقات کردن مجنون با شبان لیلی و خبر یافتن که مردان قبیله لیلی به غارت بیرون رفته اند و پیش لیلی رفتن وی
ناکرده تو جای خویشتن گرم
هیچش ناید ز روی تو شرم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - رسیدن مجنون در قافله لیلی به کعبه و در مناسک حج با وی عشق باختن
ناگشته هنوز چشم من گرم
پوشید و نداشت از خدا شرم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - دیدن جوانی از ثقیف لیلی را در راه کعبه و عاشق شدن بر وی و نکاح کردن وی
دختر که بود به پرده شرم
سیراب گلش ز آب آزرم