خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴
ای جفت دل من از تو فردم
وی راحت جان ز تو به دردم
تا با دل و جان من تو جفتی
من از دل و جان خویش فردم
رنجی که من از پی تو دیدم
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
از حال به حال اگر بگردم
هم بر رق اولین نوردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۸ - در شکایت حسودان و منکران
کان کندن من مبین که مردم
جان کندن خصم بین ز دردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۱ - رسیدن نوفل به مجنون
وحشی شده از میان مردم
وحشی دو سه اوفتاده در دُم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۷ - بردن پیرزن مجنون را در خرگاه لیلی
گر تاختنی به لطمه کردم
از لطمهٔ خویش زخم خوردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
بینند که تا غم تو خوردم
با من تو و با تو من چه کردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
افتاد بر آفتاب گردم
نزدیک شد آفتاب زردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۱ - وداع کردن پدر مجنون را
بدرود که عزم کوچ کردم
رفتم نه چنان که باز گردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر
آه ای پدر آه از آنچه کردم
یک درد نه با هزار دردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - آگاهی مجنون از مرگ پدر
گر پند به گوش در نکردم
از زخم تو گوشمال خوردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - انس مجنون با وحوش و سباع
ده سال غلامیِ تو کردم
این بود بری که از تو خوردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
گفتا من از این حساب فردم
کان را که غذا خور است خوردم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
چندان جگر نهفته خوَردم
کز دل به دهن رسید دردم
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲
ای عشق تو پیشوای دردم
وی درد تو هر زمان و هر دم
آیینهٔ عارضت سیه شد
کز حد بگذشت آه سردم
یک لحظه بر من آی آخر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۸
دانی کامروز از چه زردم
ای تو همه شب حریف نردم
در نرد دل از تو متهم شد
کو مهره ربود از نبردم
گفتم که دلا بیار مهره
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۹
من دوش به تازه عهد کردم
سوگند به جان تو بخوردم
کز روی تو چشم برندارم
گر تیغ زنی ز تو نگردم
درمان ز کسی دگر نجویم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۴ - گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن
چون من به هلاک جان سپردم
دور از تو ز دوری تو مردم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۸ - صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
از مردمی تو بر نگردم
زان روی که بی وفاست مردم