گنجور

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه

 

چون گشت به عالم این سخن فاش

افتاد ورق به دست اوباش

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی

 

کان مهدنشین عروس جماش

رشک قلم هزار نقاش

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی

 

می تا نشکست روی اوباش

در نام شکستگی نشد فاش

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون

 

چون از سر قصه‌های دُر پاش

شد قصهٔ قیس در جهان فاش

نظامی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸

 

در بزم قلندران قلاش

بنشین و شراب نوش و خوش باش

تا ذوق می و خمار یابی

باید که شوی تو نیز قلاش

در صومعه چند خود پرستی؟

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سوم

 

بر نقش خود است فتنه نقاش

کس نیست در این میان تو خوش باش

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ (در میکده می‌کشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی)

 

در میکده با حریفِ قَلّاش

بنشین و شراب نوش و خوش باش

از خطِّ خوشِ نگار، بر خوان

سِرّ دو جهان، ولی مکن فاش

بر نقش و نگار، فتنه گشتم

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۹

 

ای خواجه تو عاقلانه می‌باش

چون بی‌خبری ز شور اوباش

آن چهره که رشک فخر فقرست

با ناخن زشت خویش مخراش

آن بت به خیال درنگنجد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۲

 

گر لاش نمود راه قلاش

ای هر دو جهان غلام آن لاش

ای دیده جهان و جان ندیده

جانست جهان تو یک نفس باش

گردیست جهان و اندر این گرد

[...]

مولانا
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶

 

در میکده مست و رند و قلاش

همصحبت عاشقان او باش

هر نور که دیده یا بد از دل

در پای خیال عشق او باش

ای عقل تو زاهدی و ما رند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - ترجیع بند چهارم

 

مانند قلندران قلاش

با یک دو حریف رند و اوباش

خواهیم نشست در خرابات

صد طعنه ز اهل زهد گو باش

مائیم و شراب و عشقبازی

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۸ - در ختم کتاب و خاتمه خطاب

 

هر کس که خرد به قول شاباش

پاداش جزای خیر باداش

جامی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما

 

ای پیکر تو چو شیشهٔ شاش

ای شیشه شاش جسته شاباش

وحشی بافقی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶

 

در میکده دوش رند قلاش

میگفت به پاکباز اوباش

کز سرّ حقیقتم خبر ده

یک نکته بگو برمز یا فاش

گفتا سخن برهنه خواهی

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode