گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم

تا حسن جان‌فزای تو با تو نموده‌ایم

همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم

انی اناالله از همه عالم شنوده‌ایم

در گلشن وصال چو شاهان به عیش و ناز

[...]

اسیری لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۵

 

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم

آیینهٔ حباب خیالت زدوده‌ایم

گرد هزار رنگ تماشا دمانده است

دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم

خلقی به یاد چشم تو دارد سجودناز

[...]

بیدل دهلوی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

ما بندگان نه در خور این پایه بوده‌ایم

گوی سعادت از کرم شه ربوده‌ایم

تا دیده‌ایم دیده بر این در فکنده‌ایم

تا بوده‌ایم جبهه بر این خاک سوده‌ایم

چشم طمع ز نیک و بد خلق بسته‌ایم

[...]

نشاط اصفهانی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده نواب فریدون میرزا گوید

 

ما ای ندیم دولت خویش‌ آزموده‌ایم

لختی ز روزگار به سختی نبوده‌ایم

ماگاه کف به سوی بط باده برده‌ایم

ما گاه لب به لعل بت ساده سوده‌ایم

بر دل گشاده مرد نگیرد زمانه تنگ

[...]

قاآنی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

ما سال‌ها مجاور میخانه بوده‌ایم

روز و شبان به خاک درش جبهه سوده‌ایم

با رخش صبر وادی لا را سپرده‌ایم

اندر فضای منزل الّا غنوده‌ایم

پا از گلیم کثرت دنیا کشیده‌ایم

[...]

وحدت کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode