گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

سر تا قدم به آب حیاتت سرشته‌اند

دل‌ها مثال نقش تو بر جان نبشته‌اند

گر زاهدان صومعه بینند صورتت

عاشق شوند بر تو وگر خود فرشته‌اند

رویی چنین به حسن و لطافت ندیده‌ام

[...]

همام تبریزی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴

 

آنی که از کرشمه و نازت سرشته‌اند

نقشی چو تو ز کلک قضا کم نوشته‌اند

جان سوده‌اند ریخته در چشمه حیات

تا زان خمیر مایه لعلت سرشته‌اند

عناب‌های ترک ازان می‌چکد نبات

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

روز ازل که طینت آدم سرشته اند

بر صفحه دلم غم او را نوشته اند

عاشق شدی، هرآینه باید جفا کشید

بر می دهد بلی به زمین هر چه کشته اند

ای زاهدان چو منع من از عشق می کنید

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

ز آب حیات مشک خطا را سرشته‌اند

گرد لب تو آیت رحمت نوشته‌اند

من که و کاخ عیش، که خشت وجود من

از خاک رنج و چشمه محنت سرشته‌اند

هرگز به آب و رنگ تو نشکفته غنچه‌ای

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۹

 

خوبان که فرق تاقدم از جان سرشته اند

مردم کشند اگرچه بصورت فرشته اند

در کوی گلرخان پی خواری کشان عشق

یک گل زمین نماند که خاری نکشته اند

زخم بتی است هر سر مویم که بر تن است

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳۰

 

روی ترا به آتش دل‌ها برشته‌اند

لعل ترا به خون جگرها سرشته‌اند

ای شاخ گل ببال که در مزرع وجود

چون خال دل‌فریب تو تخمی نَکِشته‌اند

ظاهر نمی‌شود که چه مضمون دلکش است

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode