گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۸

 

ای عشقت آتشی به همه شهر درزده

و آن آتش از درونه من شعله بر زده

هر روز چشم مست تو در کاروان صبر

بیرون کشیده تیغ و ره خواب و خور زده

مژگان تو به هر زدن چشم بهر قتل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱۵

 

لاله است این که از جگر خاک سرزده؟

یا لیلی است سر ز سیه خانه برزده

عنبر به جام باده گلگون فکنده اند؟

یا بخت ماست غوطه به خون جگر زده

در چادر شکوفه نهفته است برگ سبز؟

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode