ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - ایضاً له
گر بخت را وجاهت و اقبال رانداست
از خدمت محمد بهروز احمد است
بحری که میغ رزق به جودش مطیر گشت
صدری که سطح ملک برایش محمد است
«آزاده ای که در خور صدر است و بالش است
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱
جان در تنم به بند دو زلفش مقید است
و اندر تنش لطافت جان مجرد است
(هشیار آن کسی که بود مست جام او
آزاد آن کسی که به عشقش مقید است)
تا آب گل طراوت رخسار او ببرد
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » مسمط
آن را که دل ز جام می شوق بی خود است
رندیش لانهایت و مستیش بی حد است
یار و ندیم دولت و اقبال سرمد است
مُهر نگین خاتم دل مهر ایزد است
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۵
آن را که بر سر افسر اقبال سرمد است
سر در ره محمد و آل محمد است
فرزند کاف و نون اند افراد کاینات
احمد میان ایشان فرزند امجد است
مدی که هست بر سر آدم علامتی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹
این روز پی خجسته میلاد احمد است
روز بروز پرتو انوار سرمد است
هم فرش را بعرش تفوق زمقدش
هم خاک را تفاخر بر فرق فرقد است
از مشعلش چراغ کواکب منور است
[...]