گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

باز آن حریف بر سر سودای دیگرست

هر ساعتی به خون منش رای دیگرست

دل برده رخ به پرده نهان می کند ز من

این وجه جز به مرده تقاضای دیگرست

راضی نمی شود به دل و دیده هجر او

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode