گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

رفتی و دل ز هجر تو با سوز و آه ماند

دیده در انتظار قدومت به راه ماند

رفتی کله نهاده کج از ناز و در رهت

برهر نشان پا سر صد کج کلاه ماند

رفتی و بی جمال تو ویرانه مرا

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode