گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۸

 

آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود

گویی همیشه سوخته درد و داغ بود

هر خانه دوش داشت چراغی و جان من

می سوخت و به خانه من این چراغ بود

من بی خبر فتاده در آن کوی مرده وار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

امشب که از فروغ رخش، لاله داغ بود

شبنم، سپند مجمر گلهای باغ بود

از بس نگاه از آن گل رو آب و تاب داشت

اشکی که ریختم گهر شبچراغ بود

رفت الفت وطن به خرابات از دلم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode