گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۴

 

یاران که بوده اند ندانم کجا شدند؟

یارب، چه روز بود که از ما جدا شدند؟

گر نوبهار آید و پرسد ز دوستان

گو، ای صبا، که آن همه گلها گیا شدند

ای گل، چو آمدی ز زمین گو چگونه اند؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴ - تتبع میر خسرو

 

یاران که یک‌یک از من بیدل جدا شدند

کس را وقوف نیست که هر یک کجا شدند

بیگانگی چو بوده در آخر طریقشان

اول چرا به هجرکشان آشنا شدند

ای کاش خاک وادیشان بودمی چو گرد

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۱ - در علو و دنو جنود عقل و جهل

 

آنان که مست باده قالوا بلی شدند

در کربلا به درد و یل مبتلا شدند

دیدند چون رضای خدا را به بذل جان

دادند تن ز شوق به قتل و رضا شدند

به یگانگی ز خلق نموددن اختیار

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode