گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در مدح اتسز

 

رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند

او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند

از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او

وز اشک دیده چهرهٔ من پر نگار ماند

از چشم من جمال دو رخسار یار رفت

[...]

وطواط
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیه برادر است این

 

رفتی و درد و داغ توام یادگار ماند

صد حسرت از تو در دل امیدوار ماند

بلبل کشید رنج گلستان و عاقبت

گل را صبا ربود و ازو بهر خار ماند

دریا شد از سرشک کنارم ولی چه سود

[...]

جامی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند

خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند

دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید

اما ز ناتوانی هم در کنار ماند

از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲۲

 

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند

صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - ترکیب‌بند در رثای محمدعلی نام از شاگردان فیاض

 

رفتی تو لیک نام نکو یادگار ماند

حرف ترت چو دیدة ما آبدار ماند

رفتی تو از میان (و) دل سخت جان ما

بر خاک مرقد تو چو سنگ مزار ماند

بودی صفای آینة دهر و من غبار

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

 

بگذشت نوجوانی و جسم نزار ماند

گردی درین ره از پی آن شهسوار ماند

رو داد وصل یار و همان دل فسرده ایم

این غنچه ناشگفته درین نوبهار ماند

افسوس از دلی که ز بیدردی آرمید

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۳

 

دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند

با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند

خمیازه سنج تهمت عیش رمیده‌ایم

می آنقدر نبود که رنج خمار ماند

از برگ‌گل درین چمن وحشت آبیار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۴

 

رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماند

خاکستری ز قافلهٔ اعتبار ماند

از ما به خاک وادی الفت سواد عشق

هرجا شکست آبله دل یادگار ماند

دل را تپیدن از سرکوی تو برنداشت

[...]

بیدل دهلوی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیهٔ برادر خود میگوید

 

رفتی و دوستان تو را دل فگار ماند

چشم برادران ز غمت اشکبار ماند

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode