گنجور

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

آنی‌ که آسمان خَدَم روزگار توست

یزدان غیب دان به شب و روز یار توست

امیر معزی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه

 

شاها معظّما ملکُ‌الشّرق خسروا

تو حیدری و حرزِ کیان ذوالفقارِ توست

شروان که زنده‌کردهٔ شمشیرِ توست و بس

شمشیروار در کفِ دریا‌شعارِ توست

بحری به تیغ و شخصِ نهنگان غریقِ توست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه

 

رفتی و در جهان سخن از کاروبار توست

خاقانی غریب سخن یادگار توست

خاقانی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۳

 

خواهی که شاه عدل کند عدل پیشه باش

در کار خود که معرکه گیر و دار توست

شاه آینه ست و هرچه همی بینی اندر او

پرتو فکنده قاعده کار و بار توست

جامی
 
 
sunny dark_mode