×
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۶ - در مدح شروان شاه
شاها معظّما ملکُالشّرق خسروا
تو حیدری و حرزِ کیان ذوالفقارِ توست
شروان که زندهکردهٔ شمشیرِ توست و بس
شمشیروار در کفِ دریاشعارِ توست
بحری به تیغ و شخصِ نهنگان غریقِ توست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه
رفتی و در جهان سخن از کاروبار توست
خاقانی غریب سخن یادگار توست
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۳
خواهی که شاه عدل کند عدل پیشه باش
در کار خود که معرکه گیر و دار توست
شاه آینه ست و هرچه همی بینی اندر او
پرتو فکنده قاعده کار و بار توست