گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ

در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ

زان دم که دهر زهر فراق توام چشاند

شد در مذاق عیش مرا خورد و خواب تلخ

از دل که سوخت ز آتش غم چاشنی مگیر

[...]

جامی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

بر ما دمی نمی گذرد بی شراب تلخ

تا چند همچو ابر توان خورد آب تلخ

شیرینی زلال طرب را ز گل بپرس

روزی ما چو سبزه ی میناست آب تلخ

آنجا که عشق غارت آسودگی کند

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹

 

وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ

بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ

کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود

هر کس گذشته است درین نشأه ز آب تلخ

اینجا به آب توبه ز لب زنگ می بشوی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴۲

 

زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ

با بخت شور چند توان خورد آب تلخ

بی می نیم شکفته، همانا بریده اند

همچون پیاله ناف مرا با شراب تلخ

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

ای خضر خو گرفته مذاقم به آب تلخ

بهتر بود ز آب حیاتم شراب تلخ

زاهد [جبین] سرکه فشان تو روبروست

انصاف نیست باز بگویی جواب تلخ

دلبرتر است لذت غفلت ز آگهی

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode