بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷
دوشم چراغ دیده به صد نور و تاب بود
در سر شراب و در نظرم آفتاب بود
تا روز در مشاهده ی شمع روی دوست
می سوختم چرا که نه هنگام خواب بود
بزمی به از هزار پریخانه ی چگل
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵
دیشب که بر لبت لب جام شراب بود
بر آتش حسد دل عاشق کباب بود
در انتظار این که تو ساقی شوی مگر
جان قدح طپان و دل شیشه آب بود
من مضطرب بر آتش غیرت که دم به دم
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶
امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
مهد زمین ز گریهٔ من غرق آب بود
دیوانهای که غاشیه داری به کس نداد
تا پای شهسوار بلا در رکاب بود
دی کامد آفتاب و خریدار شد تو را
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
دی صبح دم که عارض او بینقاب بود
چیزی که در حساب نبود آفتاب بود
صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت
نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود
از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت
[...]
میلی » دیوان اشعار » ترکیبات » در رثای سلطان حسن، پسر خان احمد گیلانی
آه از دم وداع که در اضطراب بود
با شاه کامیاب، دلش در خطاب بود
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۲۲ - آفتاب برج امانت
باران مگر به کرب وبلا قحط آب بود
کاطفال راز سوز عطش، دل کباب بود
سلطان ملک عشق حسین آنکه جبریل
دربان خاص بارگه آن جناب بود
از صدر زین فتاد به گودال قتلگاه
[...]