گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴

 

ای کرده قال و قیل تو را شیدا

هیچ از خبر شدت به عیان پیدا؟

تا غره گشته‌ای به سخن‌هائی

کاینها خبر دهند همی زانها!

تا گوش و چشم یافته‌ای بنگر

[...]

ناصرخسرو
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲ - لابه حکیم

 

فریاد از این جهان و از این دنیا

وین رسم ناستودهٔ نازیبا

برباد رفته قاعدهٔ موسی

و از یاد رفته توصیهٔ عیسی

توراهٔ گشته توریهٔ بدعت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

رهی معیری » چند تغزل » ماه قدح‌نوش

 

بالای او به سرو سهی ماند

مژگان او بخت رهی ماند

بینی گر آن دو برگ شقایق را

دانی بلای خاطر عاشق را

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode