گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۴

 

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد

غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد

غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد

چون خرده‌اش بسوزم گر خرده بین نباشد

غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد

ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد

گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی

صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد

لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد

وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد

ماهی اگر چه مه را بر روی گل نروید

جانی اگر چه جان را صورت چنین نباشد

از جان و دل فزونی وز آب و گل برونی

[...]

سیف فرغانی
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد

این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد

با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر

شهدی که در لب توست در انگبین نباشد

قومی به فکر مشغول قومی به دین گرفتار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد

اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد

هر کس نکرد قبله محراب ابرویت را

شک نیست اینچنین کس اهل یقین نباشد

چشمت که خواند آهو آهو نه شیر گیرد

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode