گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲

 

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده

سرمست اوفتاده دل از جهان بریده

وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته

تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده

ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم

[...]

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - مدح سلطان رکن الدین ابوطالب طغرل بن ارسلان سلجوقی (قسیم امیرالمؤمنین)

 

ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده

شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده

در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر

جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده

آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش

[...]

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۲

 

ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده

دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده

دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری

تا شحنه فراقت دستان دل بریده

از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۳

 

برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده

جویان و پای کوبان از آسمان رسیده

ای جان چرا نشستی وقت می است و مستی

آخر در این کشاکش کس نیست پاکشیده

بهر رضای مستی برجه بکوب دستی

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۶

 

ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده

آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده

بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته

بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده

آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته

[...]

حکیم نزاری
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۶

 

اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده

در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده

باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب

گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده

از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۶

 

ای مردم دو چشمم مثل رخت ندیده

لیکن جمال خوبت رشک فرشته دیده

گفتی بروی چشمت خواهم قدم نهادن

گفتی ولی نکردی یک روی مانده دیده

با عارض تو زلفت کرده دراز دستی

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۴

 

ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده

نقش خیال رویت بر لوح جان کشیده

دل ز اشتیاق وصلت از جان ملول گشته

جان در هوای لعلت از غم به لب رسیده

صدبار خار هجرت در پای دل شکسته

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵

 

دامن‌کشان همی‌شد در شرب زرکشیده

صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده

از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی

چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکیده

لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابک

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۹

 

ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده

خوش‌تر ز چشم مستت چشم جهان ندیده

همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت

گیتی نشان نداده ایزد نیافریده

هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

 

من روح نازنینم از کالبد رمیده

من ساغر قریبم از ملک جان رسیده

مست می الستم جام بلی به دستم

در خلوتی نشستم با دلبر آرمیده

در کنج جان مقیمم با اهل دل ندیمم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هر کس به خواب روزی، لعل لبش مکیده

دیده حلاوت از عمر، با کام دل رسیده

دست مشاطه صنع از بر چشم...

بر گرد عارض او از نیل خط کشیده

دل در کشاکش جان افتاده است حیران

[...]

صوفی محمد هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۵

 

ز آشفتگی حالم ربط از سخن بریده

از هم فتاده حرفم چون نامه دریده

در وادی محبت شاید رسد بآبی

رفتست تا بچشمم خار بپا خلیده

سامان دلربائی، لطفست و مهربانی

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۲

 

آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده

مایل به اوفتادن چون میوه رسیده

ناز بهانه جو را بر یک طرف نهاده

شرم ستیزه خو را در خاک و خون کشیده

مالیده آستین را تا بوسه گاه ساعد

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۸

 

رفتم شبی به کویش با قامت خمیده

با صد هوس نشستم چون گل به خون طپیده

دوران هنوز از خواب نکشاده بود دیده

آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده

سیدای نسفی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

ترسای نا مسلمان چون آهوی رمیده

آرام من گرفته، در زلف خود کشیده

بویی ز زلف و رویش بر جان من وزیده

یک جای کفر و ایمان آخر بگو، که دیده؟

وفایی مهابادی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۲۰ - لسان حال المظلومه زینب الکبری علیهاالسلام

 

ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده

چون حال زار خواهر چشم فلک ندیده

بی محمل و عماری بی آشنا و یاری

سر گرد هر دیاری خاتون داغدیده

خورشید برج عصمت شد در حجاب ظلمت

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode