×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۵
چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی
این جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین
زین سان که تو نهادی قانون می فروشی
سرنای جان ما را در می دمی تو دم دم
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲
ای نازنین شمایل آشوب عقل وهوشی
از مشک زلف عطار از لب شکرفروشی
هنگام رزم ای ترک مژگان وزلف داری
خنجر به کف چه گیری بر تن زره چه پوشی
از شوق دیدنت ما سر تا به پا چوچشمیم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
دیدم میان کوچه پیر لبو فروشی
بار لبو نهاده پشت دراز گوشی
می گفت گرم و داغ است شیرین لبوی قندی
وافکند از این ترانه اندر جهان خروشی
طفلان پی چغندر باجهد و سرعت اندر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۶
دیدم میان کوچه پیر لبو فروشی
بار لبو نهاده پشت دراز گوشی
می گفت گرم و داغ است شیرین لبوی قندی
وافکند از این ترانه اندر جهان خروشی
طفلان پی چغندر با جهد و سرعت اندر
[...]