گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۲

 

از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خویش

بحر گران وقارم درپاس گوهر خویش

شمع حریم عشقم پروای کشتنم نیست

بسیار دیده ام من در زیر پا سرخویش

از خشکسال ساحل اندیشه ای ندارم

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش

در انتظار خویشم عمری است بر در خویش

گاهی به هم برآییم از مسجد و خرابات

ما و شراب و زاهد تسبیح و دفتر خویش

ناخورده باده مست است نادیده بت پرست است

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode