گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۴

 

صبری‌که صبح این باغ از ما جدا نخندد

گل می رسد دو دم باش تا بر قفا نخندد

جمعیت دل اینجاست موقوف بستن لب

این غنچه را دمی چند بگذار تا نخندد

تا فکرکفر و دین‌ است چندین‌ شک و یقین است

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode