گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

رخسار دلفروزت خورشید بیزوال است

پیداست مه که پنهان از شرم آن جمال است

آن رغ کشیده دامی گرد قمر که زلف است

وآن لب نهاده داغی بر جان ما که خال است

زینسان که چون میانت شد جسم ما خیالی

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode